ما داستان کربلا را
از روز تاسوعا می دانیم
و عصر عاشورا ختمش می کنیم؛
بعد دیگر نمی دانیم چه شد!
داستان کربلا,نه از آغاز تاسوعا و یا محرم شروع می شود
و نه به عصر عاشورا و اربعین تمام می شود.
این است که از دو طرف قیچی اش کردیم و آن را از معنی انداختیم,
مثل قلبی که از داخل بدن در بیاوریم,که دیگر قلب نیست.
باید قلب را در این سینه و اندام بزرگ بشری
و در تسلسل عظیم یک دست تاریخ انسان بگذاریم؛
و آن وقت تپش پیدا می کند و آن وقت خون "حسین",خون می شود.
اما الان از آن ماده تخدیری درست کرده ایم.
در عجبم از مردمی که خود زیـر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند
اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد میگریند.
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.
افسوس که به جای افکارش،زخم های تنش را نشانمان دادند
و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
دیدم عده ای مرده متحرک که بر زنده ی همشه جاوید عزاداری میکردند!
اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم
هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت
و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت
و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا...
آنان که رفتند،کاری حسینی کردند.
آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند،وگرنه یزیدیاند.
از کودک حسین(ع) گرفته تا برادرش،و از خودش تا غلامش،
و از آن قاری قـرآن تا آن معلم اطفال کوفه،تا آن مؤذن،
تا آن مـرد خویشاوند یا بیگانه،
و تا آن مـرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود
و تا آن مـرد عاری از همه فخرهای اجتماعی،
همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند
تا به همه مردان،زنان،کودکان و همه پیران
و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند.
این که حسین(ع) فریاد میزند:
آیا کسی هست که مـرا یاری کند و انتقام کشد؟
«هل من ناصر ینصرنی؟»
مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟
این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است
و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
حسین علیه السلام زنده جاویدی است
که هر سال،دوباره شهید می شود
و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود،دعوت میکند.
امام حسین علیه السلام یک شهید است
که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛
نه در گودى قتلگاه،بلکه در درون خانه خویش،
از آن لحظه که به دعوت ولید-حاکم مدینه-که از او بیعت مطالبه میکرد
«نه» گفتُ.
این«نه»طرد و نفى چیزى بود که درقبال آن،
شهادت انتخاب شده است
و از آن لحظه،حسین شهید است.
فتواى حسین این است:
آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست.
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود...
آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است
تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند
و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد
که شهادت نه یک باختن،که یک انتخاب است؛
انتخابى که در آن،
مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق،
پیروز مى شود
و حسین «وارث آدم»-که به بنى آدم زیستن داد
و «وارث پیامبران بزرگ»-که به انسان چگونه باید زیست را آموختند...
مقتدایان امام حسین علیه السلام
کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند
و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است
که هنر خوب مردن را در جان بى تاب انسان هاى عاشق،تزریق می کند.
آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند،
مرده هاى خاموش و پلید تاریخند
و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده اند
و مرگ خویش را انتخاب کرده اند
در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود
و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود
توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند،
اینها زنده هستند؟
آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى،
رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند،کدام هنوز زنده اند؟
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رساندهاند.
و ما شب شام غریبان میگرییم،
و پایانش را اعلام میکنیم
و میبینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین(ع)،
و عشق به حسین(ع)،
با یزید همدست و همداستانیم؟
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2